مقدمه:
مديريت
تغيير وظيفه بسيار دشواري است. در اين باره واقعيتي غم انگيز وجود دارد و
آن اينکه بيشتر تلاشهاي مربوط به اعمال تغييرات بنيادي در ابتدا به شکست مي
انجامد. علل اصلي اين ناکاميها، در اين نکته نهفته است که اغلب، ميزان
واقعي مقاومت سازماني در برابر تغيير به درستي برآورد نمي شود. طرفداران و
عاملان تغيير معتقدند که تغيير را مي توان مديريت کرد و اين مفروضات منجر
به مداخله هاي نادرستي مي شود. اگر پوياييهاي تغيير را نمي توان با اطمينان
پيشبيني و کنترل کرد، پس طرفداران تغيير بايد به منظور اداره فرصتهاي
تغيير، ابتدا به مديريت خود بپردازند.